جنبش مترقی سبز و خواستگاه آن
جنبش مترقی سبز ریشه ها و خواستگاه و چشم انداز آینده آن
متأسفانه، چگونگی آغاز جنبش سبز تحت شعار "رای من کو" و عقبهء شخصیت های نمادین این جنبش و همچنین نام "سبز" آن، این سوء تفاهم را در برخی از اذهان بوجود آورده است که گویا "جنبش سبز" نیز همانند جنبش های دیگر وابسته به طیف و یا قشرهایی از جامعه با خواسته های نسبتاً مشخص و تا حدی محدود می باشد. بهمین دلیل نگرانی ها و پرسش هایی در مورد ماهیت ساختاری و مطالبات جنبش سبز، بخصوص در رابطه با خواسته های مشخص اقوام ایرانی و اقلیت های مذهبی و جایگاه آنها در این جنبش، مطرح شده است که متأسفانه انعکاس واقعگرایانه و مطلوبی در رسانه های فارسی زبان نداشته است.
برای پاسخگویی به اینگونه سوالات و دغدغه ها نه تنها باید شناخت کافی و تعریف دقیق و یا بعبارتی "بازتعـریف دقیقتری" از جنبش سبز ضد استبدادی و آزادیخواهانه مردم ایران داشت، بلکه جایگاه اقوام و مذاهب ایرانی در جنبش سبز را باید در فرایند مبارزات دمکراتیک و حق طلبانهء آنان در طی صد سال اخیر و بخصوص در سه دههء گذشته مورد بررسی قرار داد. اصولاً جنبش های سیاسی همانند بسیاری از پروسه ها، تکاملی هستند. مسیر گسترش تدریجی و فزونی مطالبات مطرح شده بهمراه قدرت رُشد نافذ جنبش در لایه ها و طبقات مختلف اجتماعی و نحله های سیاسی از مرحلهء آغازین تا تکامل ویژه گی های خاص اما مرکب خود را دارد. برای درک ساده تر مطلب باید اجزای ترکیب دهندهء این جنبش سبز را تفکیک وتجزیه و تحلیل نمود.
بنا به دو دلیل مشخص، کاربرد واژه "سـبـز" برای این جنبش کمکی به درک ما از این حرکت ضد استبدادی آزادیخواهانه مردم ایران نمی کند. اولا ً این یک جنبش ِ "رنگین کمانی" و بالـقّـوه ملی و نسبتاً فراگیری است که درد مشترک و صد سالهء اکثریت قاطع مردم ایران را فریاد می زند. ثانیاً، رنگ سبز در اذهان بعضی از هموطنان تداعی معنائی مذهبی و یا جنبش شکست خوردهء اصلاح طلبی را بوجود می آورد، در حالیکه بعد از هفت ماه تداوم و تعمیق مبارزاتی، جنبش از یک رنگ بخصوص و یا رنگ ها عبور کرده و ماهیتی نسبتاً ملی و فراگیر به خود گرفته است. اگرچه گروه های تامگرا در هر دو سوی خط ِ جدال "خودی" و "غیر خودی" تلاش می کنند با انحصارگرایی مسلکی لعاب سبز تیره ای بر تمام پیکرهء جنبش ترسیم کرده و دیگر رنگ ها را محو کنند؛ و یا از آنسو نیز برخی با انتصاب اختصاری جنبش به بخشی از اصلاح طلبان سبز ِ ما قبل انتخابات سعی در نفی مبارزات دلیرانه و شجاعانه اقشار مختلف مردم و خصلت فراگیر جنبش دارند.
بدنهء اصلی جنبش سبز را جوانان تشکیل می دهند که برای نفی گذشته و امید به آینده مبارزه می کنند. در نتیجه، جنبش سبز ملی یک جنبش مترقی و مـُدرن می باشد که سی سال گذشته را در تمامیت آن نفی می کند.
شعار "جمهوری ایرانی" دقیقا ً در همین راستا است. بجای اسلام شعار ایران و ایرانی مطرح است. این یعنی نفی تبعیض مذهبی و نفی مداخله دین در حکومت که اسم دیگر آن سکولاریسم است. حال چه دلیلی دارد که مردم حتماً باید کلمهء سکولاریسم را بعنوان یک خواسته مشخص فریاد بزنند؟ حذف اسلام از جمهوریت و ندای "جمهوری ایرانی" چه معنی دیگری می تواند داشته باشد جز سکولاریسم؟ آیا این عقلانی خواهد بود که مثلا ً یک سکولار بگوید جنبش سبز ملی ربطی به من ندارد زیرا شعار مشخص سکولاریسم در لیست مطالبات آن قرار ندارد؟ و یا مبارزین جنبش زنان ادعا کنند که جنبش سبز ملی ربطی به آنها ندارد زیرا خواسته های مشخص زنان را مطرح نکرده است؟ حداقل نیمی از جنبش سبز ملی را زنان تشکیل می دهند که در عمل بمعنای نفی تبعیض و ستم جنسی است. شعارهای جنبش سبز ملی برقراری مساوات اجتماعی و نفی دیکتاتوری می باشد. آیا شعار آزادی زندانی سیاسی و برقراری عدالت اقتصادی و برابری خواسته ی زحمتکشان و کارگران ایران نیست؟ در نتیجه، با قاطعیت می توان گفت که مطالبات رو به افزون و تکاملی جنبش سبز ملی ایران، خواسته های بسیاری از جنبش های مشخص اجتماعی ـ سیاسی از جمله زنان، کارگران، کارمندان، دانشجویان، سکولارها، اصلاح طلبان و غیره را در بطن خود جای داده است. هیچکدام از فعالان برونمرزی و یا درونمرزی جنبش های فوق الذکر، چه در عمل و یا نظر، خود را هرگز تافته جدا بافته ای از سیل خروشان جنبش سبز به حساب نیاورده اند. بنا به دلایلی که در ذیل توضیخ خواهم داد، همانگونه که جمعی از فعالان سیاسی درونمرزی کـُرد در بیانهء اخیر خود با عنوان "جنبش سبز، جایگاه و مطالبات ما" از آن بعنوان جنبشی کم نظیر و پر ظرفـیت یاد کرده و بر تلاش برای به ثمر نشاندن آن تاکید نموده اند، فعالان برونمرزی جنبش اقوام ایرانی نیز باید جایگاه خود را در بطن این جنبش ضد استبدادی و آزادیخواهی بدانند و اجازه ندهند که تامگرایان و یا شوونیست ها آنها را بمثابه "میهمان" و یا غیر خودی به حاشیه رانده و جنبش مردم و شعار های آن را به نفع خویش مصادره کنند. این واقعیت را نباید انکار کرد که ممکن است هر کسی از ظن خویش یار جنبش بشود.
اقوام ایرانی باید به چهار نکته اساسی توجه داشته باشند: اول شعارهای ضد استبدادی و دمکراتیک جنبش در کـُلیت آن؛ دوم شعار نفی سلطهء یک مذهب مشخص و در نهایت برابری مذاهب و ادیان؛ سوم شعار آغازین جنبش بنام "رای من کجاست؟" ـ به معنی حق حاکمیت مردم در تمامی شئون و سطوح کشور؛ چهارم نوع عکس العمل رژیم نسبت به معترضین و مطالبات برحق آنها.
این یک حقیقت انکار ناپذیر است که برخی اقوام ایرانی نظیر بلوچ ها، کردها، ترکمن ها و عرب ها قبل از هموطنان مناطق مرکزی ایران به ماهیت استبدادی و عوامفریبانهء رژیم جمهوری اسلامی پی بردند و، در نتیجه، مبارزهء ضد استبدادی و آزادیخواهی نیز شروع شد. شعارهای ضد استبدادی و دمکراتیک جنبش در کُلّیت خویش دقیقاً همان شعار های اقوام ایرانی هستند که در طی سی سال اخیر برای آن هزینه ای بسیار سنگین و فاجعه بار پرداخته اند ـ فاجعهء ممتد سی ساله ای که اکنون عمق دهشتناک آن برای هموطنان مرکزنشین ما بر ملاء گشته است. بسیاری از اقوام ایرانی نظیر بلوچ ها، کردها و ترکمن ها، بدلیل سُنـی بودن، علاوه بر ستم قومی مورد اجحاف و تبعیض مذهبی نیز قرار دارند. رفع برتری مذهبی و لغو ستم دینی و احیای سکولاریسم در عمل خواستهء اقوام ایرانی نیز می باشد. شعار حاکمیت مردم و انتخاب مسئولین با رای مستقیم مردم در یک سیستم دمکراتیک مبتنی بر منشور جهانی حقوق بشر و موازین و قوانین بین المللی همواره یکی از خواسته های اصلی اقوام ایرانی بوده است. نتیجتاً، اگر چشم ها را شسته و با نگاهی دیگر جنبش سبز را ببینیم، در می یابیم که غالب خواسته ها و شعارهای جنبش سبز دقیقاً در راستای مطالبات دمکراتیک اقوام ایرانی می باشد.
در نتیجه، نباید اجازه بدهیم انحصارگرایان ضد اقوام ایرانی با تزریق حس بیگانگی در ما نسبت به جنبش سبز ملی، آن را مصادره کرده و شعارهای مشترک را که بیانگر درد مشترک می باشد از مفهوم خالی کنند.
نکتهء چهارم نیز مشخصاً در مورد «درد مشترک» می باشد. درد زندان و شکنجه و تجاوز و دادگاه های فرمایشی و وکیل های تسخیری و اعترافات تلویزیونی و اعدام های جرثقیلی. بــلوچ ها، کردها و عرب ها با این درد آشنایی ِ سی ساله دارند. در نتیجه، در پاسخ به آنهایی که با خلط مبحث در مورد پیوستن اقوام به جنبش ضد استبدادی و آزادیخواهی ملی که بعد از انتخابات جنبش سبز نام گرفت، پرسش هایی را مطرح می کنند، با استناد به تاریخ سی ساله مبارزات دمکراتیک و حق طلبانه اقوام ایرانی شاید بتوان گفت که در حقیقت این هموطنان تهرانی و اصفهانی هستند که به "جنبش سی سالهء ضد استبدادی و دمکراتیک" اقوام پیوسته اند.
بعد از تقلب آشکار در انتخابات اخیر، نه تنها یاس و ناامیدی سی سالهء اقوام ایرانی به سراسر کشور و بخصوص به کلان شهرهایی نظیر تهران و اصفهان و مشهد و شیراز و غیره سرایت کرد، بلکه شعارهای ضد استبدادی و دمکراتیک اقوام نیز به شهرهای بزرگ منتقل شد. وانگهی تحقق و پاسخگویی به مطالبات اقوام ایرانی یکی از موضوعات عمدهء مبارزات انتخاباتی کاندیداهای ریاست جمهوری در انتخابات اخیر بود؛ تا آنجایی که کاندیداها در مورد حقوق حقه اما پایمال شدهء اقوام ایرانی و رفع تبعیض اعلامیه صادر کردند. در نتیجه، نگاه اقوام محروم و تحت ستم مضاعف به جنبش ضد استبدادی و آزادیخواهی سبز مردم ایران یک نگاه ِ "خودی"، امیدوارانه و خوش بینانه است. زیــرا خواسته های دمکراتیک مردان و زنان و جوانان جنبش سبز در حقیقت انعکاس همان صدای آزادیخواهی مردم کرد، بلوچ، عرب، ترکمن و ترک و غیره است که در طی سی سال اخیر رژیم جمهوری اسلامی با ترفندهای عوامفریبانه و سرکوب های عریان سعی در خاموش کردن آنها داشته است. اینک بعد از سی سال، شاید بتوان گفت که اقوام ایرانی و بقیهء مردم ایران درد مشترک خویش را دریافته اند و آن را مشترکاً فریاد می زنند. اگرچه در بازتاب رسانه های بین المللی آواز معترضین در تهران بسیار رساتر به گوش می رسد.
جنبش سبز یک حرکت مصمم اعتراضی ساختار شکن می باشد که، علاوه بر حضور برجسته طبقهء متوسط و باسواد در شهر های بزرگ، اکثریت قشر ها و به اصطلاح جنبش های کلاسیک موجود در جامعه را نیز در بطن خود جای داده است ـ بدون آنکه فعالان این جنبش ها بیرق مطالبات مشخص خود و یا پرچم صنفی خود را در تظاهرات علم کرده باشند. بعنوان مثال، هیچکس نمی پرسد که چرا جنبش زنان از جنبش سبز حمایت نمی کند و یا در بطن آن جای ندارد. جواب پـُر واضح است. این جواب و یا استدلال در مورد اقوام هم صدق می کند. تا آنجایی که من مطلع هستم حداقل چند جوان بلوچ بهمراه دیگر هموطنان در تظاهرات تهران دستگیر شدند. به احتمال زیاد این نمونه ها در مورد کردها، عرب ها، ترک ها و ترکمن های مقیم تهران و دیگر شهرهای بزرگ ایران نیز صدق می کند. و اما اینکه چرا مثلا ً در شهرهایی نظیر سنندج، زاهدان و اهواز و غیره مردم در لوای جنبش سبز و یا به حمایت از آن حرکت های اعتراضی نمی کنند، باید توضیح داد که در ابتدا این اعتراض در مورد مردم تبریز نیز بود، ولی بتدریج تبریز بمثابه یک کلانشهر نیز بپا خاست و چندین شهید تقدیم جنبش سبز نمود. در دیگر شهرهای آذربایجان، کردستان، بلوچستان و خوزستان نیز اعتراضاتی بعضاً در دانشگاه های آن مناطق صورت گرفت